لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.
خدا کمک کرد و توانستم بگم رشته ام چیه خدابا هزاران بار شکرت .
شب بود برق رفته بود از نیما پرسیدم که به چه کسایی گفتی که رشته ی من چیه . حرفایی که او به من زد مرا به فکر وا داشت تصمیم گرفتم رشته ام را بگویم و نترسم .
رفتم وضو گرفتم و دعا کردمم که خدایا و ای الهی خودت کمک کن که بتوانم بگویم رشته ام چیه و ابروی مرا حفظ بفرما .
خدایا هزران بار شکرت که دعای مرا قبول کردی یادم نرفته که نذر کردم که یک ختم قران بخوانم خدایا این توفیق را به منم بده .
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : یک شنبه 18 فروردين 1392 | 10:4 | نویسنده : علی |
شروع دوران تازه شاید کوچ به بلاگفا نادانی پشت نادانی سلام به تو ای حال و هوای این روزهایم زندگی در بردگی شرمندگی است دنیای ارباب و بردگی پایان یکی از مهم‌ترین تفکر چرندم شاید پایان چرندیات هنگام انجام کار اشتباه چه باید کرد ارزش فرد بی ارزش گاهی ... دمت گرم واس طعنه قشنگی که زدی اولین درس از پایان نامه هر چند سخت، اما به یاری خدا من می‌توانم حاک بر سرت احمق مباش خیره سر ای پسر آنقدر ببومسمت ... دزدی لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت: